به نام آن که جان را فکرت آموخت -|- چراغ دل به نور جان بر افروخت
در این روزهایی که بیماری کرونا در کمین است و روزانه جان تعداد زیادی از انسان های این کره خاکی را گرفته و به کام مرگ می کشاند لازم است بیش از پیش قدر سلامتی خود و مراقبت از آن را بدانیم. اگر ماسک زدن، نفس مان را تنگ میکند و میگوییم "ولش کن حالا ماسک نزنم مگر چه میشود" به یاد بیاوریم:
1) به یاد بیاوریم حال آن پرستاری را که بی گناه باید به میدان مبارزه ی بی مبالاتی ما برود.
2) به یاد بیاوریم حال آن طفل بی گناهی را که چندین ماه است از آغوش مهربانی مادر و یا پدر پرستارش محروم است.
3) به یاد بیاوریم حال آن پدر و مادری که مجبور می شوند از تک دختر یا تک پسر پرستار بیمارشان، طوری مراقبت کنند که خودشان مبتلا نشوند
چه سخت است از دست دادن عزیزی که ریشه آن داغ برگردد به سهل انگاری من و تو، و چه سنگین تر داغ فراق عزیزان مدافع سلامت... و چگونه جوابگوی این حق الناس بودن...!
این روزها دوست داشتن یعنی رعایت فاصله اجتماعی، دوست داشتن یعنی دست ندادن، دوست داشتن یعنی بوس نکردن، انگار دنیا عوض شده و ورژن جدیدی از خود را رخ نمایی میکند.
دست ها، این اعضای فعال و بسیار کاربردی بدن که مدام در حال حرکت بین گوشی تلفن، دستگیره های در، سوییچ و قفل و کلید، کلیدهای کیبورد و... هستند نیاز به مراقبت اساسی دارند از آنها غافل نمانیم شستشوی مرتب و اصولی دست ها قبل از لمس دهان، بینی و چشم را به عنوان یک "اصل سلامتی" در نظر بگیریم.
دست ها ممکن است خشک شوند آنها را با مرطوب کننده ها، نرم نگه داریم. و اما دست های پرستار مهربان، اگر اشتباه نگویم صد برابر بیشتر از ما باید آن را در طول شیفت کاری اش بشوید یا با مایع پایه الکلی ضدعفونی کند تا مبادا انتقال دهنده آلودگی بین بیماران و یا خودش باشد و این روزها و البته همیشه، حال دست های لطیف پرستاران، پرسیدن دارد و رویم سیاه از زخم هایی است که بر دستان "مهربان پرستار" است در حالی که او تقصیری ندارد و مقصر منم که دست هایم را نمیشستم و بی خیال از کنار دست های آلوده ام میگذشتم.
یکی میگفت: برای بالا بردن روحیه و شادابی و سرحال شدنم نیاز دارم هر چند روز یکبار، پرسه ای در خیابان های شلوغ شهر بزنم، ویترین مغازه ها و پاساژها را ببینم، به کافی شاپ بروم و نهارم را در رستوران میل کنم، آخر سر هم چند شیربلال شیرین را از بلال فروش دوره گرد بگیرم و قدم زنان در خیابان منتهی به خانه مان نوش جان کنم و چه کیفی دارد... از طرز بالا بردن روحیه او پشتم می لرزد، وقتی به یاد روحیه آن "پرستار مهربان" می افتم، پرستاری که می دانم تا کنون بارها و بارها، جسد بیمار کرونایی را در حالی پیچیده که اشک ریخته، دل سوزانده، تا پای جان برای نجات جان بیمارش تلاش کرده ولی ...
و اما "پرستار مهربان" ما با دلی شکسته از داغ فراق هم سنگران و هم وطنان، همچنان ایستاده است با عزمی راسخ، با تاکید بیشتر " توانستند"، با عشق، با عشق و با عشق...
و این وظیفه من و تو را سخت و سختتر میکند. بیایید به یاد و حال آن "پرستار مهربان" از خودمان مراقبت کنیم، به جز در مواقع ضروری، از خانه بیرون نرویم، دستهایمان را مرتب بشوییم، فاصله اجتماعی را رعایت کنیم و ماسک بزنیم.
با احترام، زکیه خرمکی
دیدگاه خود را بنویسید