کُخارونا (کرونای خارخاری)

یکی دو روز بود یکم تب می­ کردم و کمی هم گلویم درد می کرد استامینوفن که می­ خوردم بهتر می ­شدم اما خودم را قرنطینه کردم.  ساعت نزدیک به سه نصف شب بود که با احساس لرز بسیار شدید ( طوری که دوست داشتم بخاری رو بغل بگیرم) از خواب بیدار شدم بخاری رو تا آخر زیاد کردم، گرمکن ورزشی­ پوشیدم، جورابای ساق بلند بافتنی به پا کردم و سرم رو با شال ضخیمی پوشوندم، یه پتو برداشتم رفتم کنار بخاری دراز کشیدم نمی­دونم کِی، ولی خیلی طول کشید تا خوابم برد.

وقتی بیدار شدم هنوز هم احساس سرمای عجیب و البته یه حس خیلی بدی هم در گلو داشتم و صدایم هم در نمی ­آمد، ناشتایی نخورده، پالتو پوشیدم، چادرم سر کردم، ماسک زدم و راهی درمانگاه شدیم ...دکتر بهم گفت: گلویت به شدت ملتهبه و قرمز شده، سرماخوردگی نیست و به احتمال زیاد کروناست پس باید خوب استراحت کنی ...

حال عجیبی بود توی تب می­سوختم ولی از زیر پتو نمی­خواستم بیام بیرون و نا نداشتم. بالاخره بعد از 13 ساعت، یک­دفعه تب و لرزم قطع شد، البته قطعاً داروهایی که دکتر داده بود، اثر کرد. 

درد گلویم شبیه این بود که یک دسته خار در گلوم گیر کرده که هر بار آب دهنم رو قورت می­دادم تمام خارها در گلویم فرو می­رفت و وقتی مرتّب مایعات و غذا می­خوردم مثل این بود که تیغ ­های خارهای گلویم کُند می­ شدن و کمتر اذیت می ­شدم، امّا امان از وقتی که چیزی نمیخوردم انگار دم و بازدمم باعث تیز شدن خارها می­ شد بخاطر همین خودم به این نوع کرونا گفتم کرونای خارخاری یا کُخارونا.


روز دوم، نیمه‌های شب از شدت گلودرد بیدار شدم خلطی در گلویم گیر کرده بود که نه با سرفه بیرون می ­آمد و نه با قورت دادن پایین می­ رفت کم مانده بود خفه­ ام کند بالاخره با بیرون پریدنش نفسم آزاد شد، آنقدر چسبنده و غلیظ بود که از سنگ روشویی، با فشارِ زیاد آب داغ کنده شد. برای رهایی از تکرار این تجربه سخت، دستگاه بخور را روشن کردم و میزان مایعات مصرفی­ ام را چند برابر کردم. سرفه های کُخارونا هم حکایتی داشت تیز، برنده و گاهی با خلط همراه بود و گاهی نه. 


روز سوم، تعریق به بی­ خوابی ­های شبانه، سرفه و خار گلوها اضافه شد. 


روز چهارم، هوا آفتابی بود دلم هوای سر زدن به دکتر آفتاب را کرد. نهار را بردیم بالای پشت بام و دو سه ساعتی آفتاب گرفتیم حس بهتری داشتم و بعد از دوشِ آب گرم، انگار حسابی خارهای گلویم کُند شدند چون تیزی آنها را دیگر حس نمی ­کردم، صدایم هم نرم‌تر شده بود.


روز چهارم، بهتر خوابیدم، فقط سرفه های گاه و بیگاه اذیتم می کرد که با دارویی که دکتر داده بود برای چند ساعتی از سرفه ها راحت می­شدم.


روز پنجم، احساس بهبودی داشتم ولی انرژی ام هنوز کم بود، حس بویایی هم به اصطلاح کَر شده بود و هر چه عمیق ­تر استشمام می ­کردم، کمتر بو حس می­ کردم.


روز ششم، خیلی بهتر بودم سرفه ­هایم به مراتب کمتر شده بود و دوست داشتم فعالیت کنم و کتاب بخوانم. حس بویایی ام هم ته بویی را استشمام می کرد و این یعنی امید به بازگشت سریع حس بویایی ام


روز هفتم، یعنی امروز، شکر خدای مهربون، عالی هستم آنقدر عالی که دارم تجربه کرونای خارخاری ­ام را با شما عزیزان در میون میزارم.
دعا ­می­کنم همه تون از شرّ کرونای خارخاری در امان باشید.